جدول جو
جدول جو

معنی صالح سلمی - جستجوی لغت در جدول جو

صالح سلمی
(لِ حِ سَ)
محدث است. وی از ابوشعثاء روایت کند و مجهول الحال است. (لسان المیزان ج 3 ص 177). محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لِ حِ لِ)
انصاری. ابونعیم او را در شمار صحابه آورده است. ابویعلی به سند خود از جد خویش روایت کند که با پیغمبر به قریۀ بنی سالم شدیم. پس وی صالح را بخواند... باوردی روایت کند که صالح در جنگ بدر و صفین حاضر بودلیکن نمیدانم وی همین صالح است یا صالح دیگر. رجوع به الاصابه ج 3 ص 232 و تنقیح المقال ج 2 ص 95 شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ابن موسی طلحی. شیخ طوسی در رجال او را در عداد اصحاب امام صادق (ع) شمرده و وی مجهول الحال است. ابن اثیر گوید: موسی و اسحاق دو پسر طلحه بن عبیدالله قرشی تیمی صحابی اند که نزد معاویه شهادتی باطل بر علیه حجر بن عدی کندی دادند و معاویه حجر را بدین سبب بکشت. و طلحی را منسوب به طلح بمعنی طلع گرفتن، یعنی فروشندۀ طلع نادرست است. رجوع به تنقیح المقال ج 2 ص 94 شود
لغت نامه دهخدا
(لِ حِ)
ابن زیاد و مکنی بابی شعیب. مولد وی بسال 173 هجری قمری هجریست و به سال 261 درگذشت. (زرکلی ص 424). ابن جوزی او را در باب راویان از امام احمد شمرده است. (مناقب احمد بن حنبل ص 97)
لغت نامه دهخدا
(لِ حِ چَ لَ)
وی یکی از شعرای عثمانی است و در عهد سلطان سلیمان قانونی میزیست. او کمالات خویش را از کمال پاشازاده استفاده کرد و به مدرسی مدرسه سراجیۀ ادرنه تعیین شد و به امر صدر اعظم ابراهیم پاشا فتوحات پادشاه را در مجارستان و ردوس بنظم آورد و مورد عنایات شاهانه واقع گشت، سپس به مدرسی مدرسه مرادپاشا و مدرسه صحن ثمانیه منصوب گشت و از جانب پادشاه به ترجمه قصۀ فیروزشاه مأمور گردید. آنگاه قضاوت حلب و شام و مصر یافت و سرانجام متقاعد شد. سپس نزدیک جامعی که برادر وی نشانجی بک در جوار ابوایوب بنا کرده بود خانه و باغچه ای ساخت و کنج انزوا گزید و در خلال این احوال از جانب شاهزاده سلطان بایزید به ترجمه کتاب ’جوامعالحکایات’ مأمور شد. و در حین این اشتغال به مدرسی مدرسه ابوایوب تعیین گشت و پس از مدتی دوباره عزلت گزید و بسال 973 هجری قمری درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لِ حِجَ)
ابن ندیم نویسد: به خط ابوالحسن خزار خواندم که صالح بن اسحاق بجلی مولای بجیله بن أنماربن اراش بن الغوث، اخی الازد بن الغوث و کنیت او ابوعمر است. و ابوسعید گوید: وی مولای جرم بن ربان است و جرم قبیله ای است از قبایل عرب از یمن. وی نحو بر اخفش و جز او خواند و کتاب سیبویه قرائت کرد و لغت از ابی زید و اصمعی و طبقۀ آنان فراگرفت. و ابوالعباس مبرد گوید:او مولای بجیله بن انمار است او راست: کتاب القوافی. کتاب التثنیه و الجمع. کتاب الفرخ. کتاب الابنیه. کتاب العروض. کتاب مختصر نحو المتعلمین. کتاب تفسیر غریب سیبویه. کتاب الابنیه و التصریف. (الفهرست ص 84). ابونعیم اصفهانی گوید: وی به هنگام بازگشت از حج با فیض بن محمد به اصفهان آمد و روز ورود او فیض وی را بیست هزار درهم بداد و به هر سال او را دوازده هزار درهم می فرستاد از او نحو و غریب فرامیگرفتند وی از یزید بن ذریع و عبدالوارث بن سعید و بصریین روایت کند. (ذکراخبار اصفهان ج 1 صص 347- 348). ابن خلکان گوید وی فقیهی عالم به نحو و لغت و از مردم بصره بود و به بغداد شد و نحو از اخفش و جز او فراگرفت و یونس بن حبیب را بدید لیکن وی را ملاقات سیبویه دست نداد. لغت رابر ابی عبیده و ابی زید انصاری و اصمعی و کسانی که درطبقۀ ایشانند بیاموخت. صالح مردی دیندار و پرهیزگار و نیک مذهب و درست عقیدت بود و روایت حدیث کرد. او را در نحو کتابی نیکوست معروف به فرخ و معنی آن فرخ کتاب سیبویه است. در بغداد با فراء مناظرت کرد. ابوالعباس مبرد از وی حدیث کند که دیوان هذلیین را بر اصمعی خواندم و او آن دیوان را نیکوتر از ابی عبیده حفظ داشت و چون فارغ شدم مرا گفت: اگر هذلی شاعر یا رامی، یا ساعی نباشد در او خیری نیست و در تفسیر آیۀ ’ولا تقف مالیس لک به علم’ (قرآن 36/17) میگفت: اگر نشنیده ای مگو شنیدم و اگر ندیده ای مگو دیدم و اگر ندانی مگو دانم چه گوش و دیده و دل مسئولند. و هم مبرد گوید: جرمی اثبت قوم در کتاب سیبویه بود و جماعت، آن کتاب را بر وی خواندند. وی عالم و حافظ لغت و در حدیث و اخبار جلیل و او را کتبی است که در آن منفرد بود. او راست کتاب ’السیر’ و آن کتابی عجیب است و کتاب الابنیه و کتاب العروض و مختصر در نحو و کتاب غریب سیبویه. ابونعیم اصفهانی وی را در تاریخ اصفهان بیاورده است. صالح بسال 225 هجری قمری درگذشت. رجوع به محاسن اصفهان ص 35 و تاریخ بغداد ج 9 صص 313- 315 و لسان المیزان ج 3 ص 165 و 166 و روضات الجنات ص 756 و معجم الادباء ج 4 ص 267 و 268 و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(لِ حِ تَ)
مولای تومه. ازابن عباس روایت کند. (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 347)
لغت نامه دهخدا